نعمتالله ولی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
شاه نعمتالله ولی از جمله شعرای معروف متصوفهٔ ایران یکی نیز سید نور الدین شاه نعمت الله ولی ماهانی کرمانی است که بقول اسد الدین نصر الله در روز پنجشنبه بیست دوم رجب سنه 730 هجری در قصبهٔ کوه بنان کرمان تولد یافته، لینم امیر خلیل الله نوه انجانت تولد جد خود را در روز دوشنبه چهاردهم ربیع الاول 731 دانسته است .
شاه نعمتالله علوم مقدماتی را نزد شیخ رکنالدین شیرازی تحصیل کرده و علم بلاغت را خدمت شیخ شمس الدین مکی و حکمت را نزد سید جلال الدین خوارزمی و اصول و فقه را نزد قاضی عضدالدین ایجی آموخت و چون علوم ظاهری طبع اورا قانع نمیکرد سالها به ریاضت و تصفیخ و تزکیه باطن مشغول گردید و در پی مراد به سیر و سفر پرداخت تا عاقبت به مكه مشرف شد و از دست شیخ عبدالله یافعی یکی از عرفای عصر خویش خرقه پوشید و به مراد خویش نایل آمد و دست ارادت بدو داد، چنانکه در اشعادر خود که از او یاد کرده است :
شیخ ما در حرم مرح/ قطب وقت و یگانه عالم
ز دمش مرده میشدی زنده/ نفسش همچو عیسی مریم
نعمت الله مرید حصرت اوست/ شیخ عبدالله است او فافهم
شاه نعمت الله در طریقهٔ تصوف موسس سلسلهٔ مشهور نعمتاللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشته است.
شاه نعمت الله ولی داری دیوانی است که متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتیها و رباعیات است.
در باره زندگانی شاه تعمتالله مانند سایر بزرگان داستان های زیادی نقل کردهاند که با این عادات خواستهاند او را بزرگتر جلوه دهند در صورتیکه خود شاه نعمت الله با این گفتار ها مخالف بوده است.
از مطالعه دیوان شاه نعمت الله ولی می توان گفت که حافظ به باشعار شاه نظر داشته و غزل مطلع فوق شاه نعمت الله را اینگون جواب می دهد
آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی بما کنند
بیت شاه : ما خاک را به نظر کیمیا کنیم/ صد درد را بگوشهٔ چشم دوا کنیم
درباره مدت زندگانی شاه نعمت الله ولی 104 سال ذکر شده است و خود شاعر (شاه نعمت الله ولی) تا 97 ساگلی خود را بیان داشته است: نود هفت سال عمر خوشی بنده را داد حی پاینده
سال وفات شاه نعمت الله را بسال 827 و بعضی 83 دانستهاند و مزار این شاعر شریف و عارف ربانی در قصیه ماهان کرمان است.
منبع : پیش نویس دیوان اشعار شاه نعمت الله ولی
سلسله نعمت اللهی ، منسوب به شاه نعمت الله ولی از عرفای بزرگ ایران و اسلام است. سید نورالدین نعمت الله بن محمد بن کمال الدین یحیی کوه بنانی کرمانی به سال 731 هجری قمری در متولد شده ودر سال 832 (به روایتی 834) در ماهان کرمان وفات یافت. ولادت او را برخی در شهر حلب عنوان کرده اند و عده ای از مورخین نیز ایشان را متولد کوه بنان در کرمان میدانند.
آغاز تحصیل علوم اسلامی نزد شیخ رکن الدین شیرازی و شیخ شمس الدین مکی و سید جلال خوارزمی و قاضی عضدالدین در ادبیات و حکمت و کلام و فقه بود.
ایشان در سن 24 سالگی به خدمت عبدالله یافعی از عرفا و فقها و محدثین مشهور در مکه رسید و مدت هفت سال به ریاضت ، تحت مراقبت مرشد خود پرداخت و در سال 763 اجازه ارشاد و دستگیری یافت.
شاه نعمت الله ، به سیر و سفر در ممالک مصر و حجاز و ترکستان و ایران پرداخت و به نشر عرفان وتصوف همت گمارد.
وی در بازگشت به ایران پس از ازدواج با نوه دختری میر حسینی هروی ، بسوی کوه بنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل المدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام تخت امیر معروف است.
در طول این مدت ، افراد بسیاری در نزد او به تحصیل علوم و معارف صوفیه پرداختند واز محضر ایشان کسب فیض نمودند.
شاه نعمت الله ولی در باره وقایع ایران از زمان صفویه تا ظهور حضرت مهدی پیشگویی جالبی در قالب 53 بیت شعر دارد که بخشی از آن را در اینجا آورده ایم :
قدرت کردگار می بینم
حالت روزگار می بینم
از نجوم این سخن نمی گویم
بلکه از سرّ یار می بینم
از سلاطین گردش دوران
یک به یک را سوار می بینم
...
اشاره به دوران رضاشاه :
نوحوانی مثل سرو بلند
رستمش بنده وار می بینم
در امور شهی است بی دبیر
لیکنش بخت یار می بینم
احتساب و حساب در عهدش
سست و بی اختیار می بینم
ظلم پنهان خیانت و تزویر
بر اعاظم شعار می بینم
در حقیقت شهی بود ظالم
عاری از گیرو دار میبینم
علمای زمان او دائم
همه را تارومار می بینم
دایم اسبش به زیر زین طلا
کمتران را سوار می بینم
چون فریدون به تخت بنشیند
پسرانش قطار می بینم
کارو بار زمانه وارونه
قحط هم ننگ و عار می بینم
عدل و انصاف در زمانه او
همچو هیمه به نار می بینم
متصف بر صفات سلطانی است
لیکنش گرگ وار می بینم
چون دو ده سال پادشاهی کرد
شهیش را تبار می بینم
پسرش جون به تخت بنشیند
بوالعجب روزگار می بینم
جنگ و آشوب و فتنه بسیار
در یمین و یسار می بینم
شور و غوغای دین شود پیدا
سر به سر کارزار می بینم (اشاره به انقلاب ایران)
پدران رحم بر پسر نکنند
پسران را به دار می بینم
جنگ سختی شود تمام جهان
کوه و صحرا تبار می بینم
مردمان جهان ز دخت و پری
جملگی در فرار می بینم
بعد از آن شاهی از میان برود
دولتی پایدار می بینم
چونکه چند سال از زمانه گذشت
عالمی چون نگار می بینم
پادشاهی تمام درانده
سروری با وقار می بینم
بندگان جناب حضرت او
سر به سر تاجدار می بینم
تا چهل سال ای برادر جان
دور آن شهریار می بینم
پیشگویی دوران بعد از جمهوری اسلامی در ایران :
دور ایشان تمام خواهد شد
لشکری را سوار می بینم
سیدی را زنسل آل حسن
سروری را سوار می بینم
قائم شرع آل پیغمبر
به جهان آشکار میبینم
م ح م د می خوانند
نام آن نامدار می بینم
در کمربند آن سپهر وقار
حلم و علمش تمام می بینم
سمت مشرق زمین طلوع کند
گور دجال زار می بینم
رنگ یک چشم او به چشم کبود
خری بر خری سوار می بینم
لشکر او بود ز اصفاهان
هم یهود و مجار می بینم
هر قدم از خرش بود میلی
دور گردون غبار می بینم
صورت نیمه همه خورشید
به نظر آشکار می بینم
آل سفیان همه طلوع کنند
همه کس را فکار می بینم
سروری را که هست پاینده
یار با ذوالفقار می بینم
هم مسیح از سما فرود آید
پس کوفه غبار میبینم
آل سفیان تمام کشته شوند
با هزاران سوار میبینم
از دم تیغ عیسی مردم
قتل دجال زار می بینم
مسکنش شهر کوفه خواهد بود
دولتش پایدار می بینم
زینت شرع دین از اسلام
محکم و استوار می بینم
ترک اغیار سید خواهد بود
خصم او در مهار می بینم
نه درودی به خود همی گویم
بلکه از سر یار می بینم
نعمت الله نشسته در کنجی
همه را در کنار می بینم